سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آزادی

قصه ی بهمن...

 

یکی بود یکی نبود،

غیراز خدا هیچکس نبود،

جز یکی یارخدا،

نام او روح الله،

آنکه بود مظهرمهر،

آنکه شد نورسپهر،

شهرتاریک و سیاه،

مردمان مرده و بی روح و نوا،

او با بانگ رس،

هی میزد برهمه کس،

تا صدایش همه جا...

خفته ها بیدار،

مست ها هوشیار،

قصه بسیار زیباست ، قصه ای بی همتاست

نهضتی جاویدان،

رهبرش روح خداست .

مردگان زنده شدند،

زندگی رنگی دگر،

شد زمستان چو بهار

عده ای با ایمان ، با صفات شیران

پاسدار و بیدار ،‌انقلابی هوشیار

دل ها مات و خموش ،

بزدلانی چون موش

گرد خود چرخیدند .

وه چه جنجالی بود!

جای ما خالی بود!

باز با بانگ رسا

می سرودند تکبیر،

یارانش همه جا،

با سلاح وحدت .

قصه ام طولانیست ،

وقت تنگ باشد و کم

هرچه بود زود گذشت ،

دوران ماتم و غم ،

ماه بهمن که دمید،

رهبراز راه رسید،

گاه تاریکی گذشت

شام شد صبح سپید

نهضتی جاویدان

در پناه قرآن

خاطراتی زیبا

رهبرش روح الله .


+نوشته شده در یکشنبه 90/11/16ساعت 8:1 عصرتوسط taranom | نظرات ()

درخلوت شب آمنه زیبا پسری زاد   

   تنها نه پسر بربشریت پدری زاد    

 در فتنه بیدادگران دادگری زاد   

  چشم همه روشن که چه قرص قمری زاد

  میلادحضرت رسول اکرم (ص) و امام جعفرصادق (ع) مبارک باد.

                    


+نوشته شده در یکشنبه 90/11/16ساعت 7:57 عصرتوسط taranom | نظرات ()